loading...
ســــــــــــــلام
sjn بازدید : 93 پنجشنبه 1392/05/24 نظرات (0)

ابتدا
- پسرم،قران حافظت باشه .بیا بذار تو جیبت.
- ولی اینکه ورق ورق شده . اصلا صورت خوشی نداره . درست نیست. اون قرآن بزرگ رو بیار که ببرم.
- نــه! همین جیبی رو ببر که همیشه هم نگهدارت باشه و همه جا هم بتونی بخونی.



انتها
رزمنده در سکوت سنگر محو قرائت قرآن بود.بناگه بادی شدید تمام برگ برگ قرآن را به خارج از سنگر برد و رزمنده به سرعت به دنبالشان به بیرون سنگر دوید و ناگهان سنگر بر اثر اصابت خمپاره متلاشی شد.
.
.
.
و رزمنده در بهت فرو رفت
.
.
. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد!
پیوست: این رزمنده اکنون از جانبازان سرافراز این مرز و بوم است

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 57
  • بازدید ماه : 55
  • بازدید سال : 569
  • بازدید کلی : 18,659